تا هستیم با هم باشیم
گفت : میخوام برایت یه یادگاری بنویسم گفتم : کجا گفت : رو قلبت گفتم : مگه میتونی ؟ گفت : سخت نیست آسونه گفتم : باشه بنویس تا همیشه به یادگار بمونه یه خنجر برداشت گفتم : این چیه ؟ گفت : هیسسسسسس ساکت شدم گفتم : بنویس دیگه چرا معطلی ؟ خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت : دوستت دارم دیوونه اون رفته ، خیلی وقته ، کجا؟ نمیدونم اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده دوستت دارم دیوونه
نوشته شده در یکشنبه 87/11/6ساعت
1:42 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |
:قالبساز: :بهاربیست: |